پارت ۲۷ فیک مرز خون و عشق
پارت ۲۷
ا،ت ویو
بعد از چند مین گارسون به همراه غذاها اومد هر بشقابو جلوی یکیمون گذاشت و تعظیم کردو گفت
گارسون : امیدواذم از غذا خوشتون بیاد ، نوش جان
جیهوپ: خیلی ممنون
گارسونه تعظیم کردو رفت
و ماهم مشغول خوردن غذامون شدیم
بعد از چند مین غذامون تموم شد
جونگکوک : خیلی خوشمزه بود
یونگی : آره موافقم
جین : شامم بی بیم باپ بخوریم
جیهوپ : موافقم
ا،ت : خب بیخیال بریم سراغ چیدن نقشه
جونگکوک : اوکی ، خب اول انگشتر و گل لازمه
نامجون : آره و یکم گلبرگ گل و بادکنک
ا،ت : خب اوکیه منو جونگکوکو نامجون میریم وسایلو میخریم
جیمین : منم میام
تهیونگ : منم میخوام بیامو نظر بدم
ا،ت : اوکی ، پسرا شما نمیخواین بیاین؟ (روبه جیهوپ و یونگی و جین)
جیهوپ : نه من خستم
یونگی : منم میخوام کتاب بخونم و بعدم بخوابم
جین : منم ..... میخوام استراحت کنم ، زیاد بیرون باشم پوسته صورت هندسامم خراب میشه
ا،ت : اوکی پس شما برین استراحت کنین ، شمام برین حاضر شین دیرمون میشه
همه : اوکی
هر کسی رفت تپی اتاق خودش
منو جونگکوکم اومدیم توی اتاق خودمون و .....
ا،ت : اومم حاضر شو دیرمون میشه
جونگکوک : اوکی بیب
لباسامو برداشتمو رفتم سمت حموم
درو بستمو هودیمو با یه لباس دیگه عوض کردمو اومدم بیرون
یکم ارایش کردمو موهامو حالت دادم ، گردنبند و گوشوارمو پوشیدم
توی این مدت جونگکوکم رفت و حاضر شد
جونگکوک : بریم؟
ا،ت : اره
از اتاق زدیم بیرونو اول رفتیم سمت اتاق جیمین
اول در زدیم
ا،ت : جیمین شییی بدو بیا دیرمون میشههه
جیمین درو باز کرد
جیمین : خب من امادم بریم
ا،ت: اوکی
و بعد رفتیم سمت اتاق نامجون
بدون در زدن گفتم
ا،ت : نامج......
حرفم با باز کردن در توسط نامجون قطع شد
نامجون : خب من حاضر بریم
جیمین : هیونگ چه عجله داری (خنده آروم)
نامجون : عه خب .... ذوق دارم
جونگکوک : درکت میکنم
ا،ت : چجوری؟
جونگکوک : وقتی میخواستم بهت اعتراف کنم هیمن حسو داشتم
جیمین : اهمممم
نامجون : خب بریم دیگههه
جونگکوک : تهیونگ هنوز مونده
رفتیم سمت اتاق تهیونگ که بغل اتاق نامجون بود
جونگکوک : تهیونگیییییی بیااااااا
ا،ت : آروم چرا داد میزنی
تهیونگ درو باز کردو اومد بیرون
تهیونگ : همه هستن بریم ؟
ا،ت : اره بریم
هممون رفتیم سمت در هتل و از هتل زدیم بیرون
وقتی داشتیم میرفتیم پذیرشگر هتلو دیدم ، دختر خوشگلی بود ، کنار نامجون تصورش کردم ، واقعا بهم میومدن
سوار ماشین شدیمو رفتیم به سمت یه پاساژ
بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم طبقه ی مد نظر
جونگکوک : اول بیاین بریم توی اول مغازه
همه : باشه
به سمت مغازه ای که جونگکوک گفت رفتیمو ........
ا،ت ویو
بعد از چند مین گارسون به همراه غذاها اومد هر بشقابو جلوی یکیمون گذاشت و تعظیم کردو گفت
گارسون : امیدواذم از غذا خوشتون بیاد ، نوش جان
جیهوپ: خیلی ممنون
گارسونه تعظیم کردو رفت
و ماهم مشغول خوردن غذامون شدیم
بعد از چند مین غذامون تموم شد
جونگکوک : خیلی خوشمزه بود
یونگی : آره موافقم
جین : شامم بی بیم باپ بخوریم
جیهوپ : موافقم
ا،ت : خب بیخیال بریم سراغ چیدن نقشه
جونگکوک : اوکی ، خب اول انگشتر و گل لازمه
نامجون : آره و یکم گلبرگ گل و بادکنک
ا،ت : خب اوکیه منو جونگکوکو نامجون میریم وسایلو میخریم
جیمین : منم میام
تهیونگ : منم میخوام بیامو نظر بدم
ا،ت : اوکی ، پسرا شما نمیخواین بیاین؟ (روبه جیهوپ و یونگی و جین)
جیهوپ : نه من خستم
یونگی : منم میخوام کتاب بخونم و بعدم بخوابم
جین : منم ..... میخوام استراحت کنم ، زیاد بیرون باشم پوسته صورت هندسامم خراب میشه
ا،ت : اوکی پس شما برین استراحت کنین ، شمام برین حاضر شین دیرمون میشه
همه : اوکی
هر کسی رفت تپی اتاق خودش
منو جونگکوکم اومدیم توی اتاق خودمون و .....
ا،ت : اومم حاضر شو دیرمون میشه
جونگکوک : اوکی بیب
لباسامو برداشتمو رفتم سمت حموم
درو بستمو هودیمو با یه لباس دیگه عوض کردمو اومدم بیرون
یکم ارایش کردمو موهامو حالت دادم ، گردنبند و گوشوارمو پوشیدم
توی این مدت جونگکوکم رفت و حاضر شد
جونگکوک : بریم؟
ا،ت : اره
از اتاق زدیم بیرونو اول رفتیم سمت اتاق جیمین
اول در زدیم
ا،ت : جیمین شییی بدو بیا دیرمون میشههه
جیمین درو باز کرد
جیمین : خب من امادم بریم
ا،ت: اوکی
و بعد رفتیم سمت اتاق نامجون
بدون در زدن گفتم
ا،ت : نامج......
حرفم با باز کردن در توسط نامجون قطع شد
نامجون : خب من حاضر بریم
جیمین : هیونگ چه عجله داری (خنده آروم)
نامجون : عه خب .... ذوق دارم
جونگکوک : درکت میکنم
ا،ت : چجوری؟
جونگکوک : وقتی میخواستم بهت اعتراف کنم هیمن حسو داشتم
جیمین : اهمممم
نامجون : خب بریم دیگههه
جونگکوک : تهیونگ هنوز مونده
رفتیم سمت اتاق تهیونگ که بغل اتاق نامجون بود
جونگکوک : تهیونگیییییی بیااااااا
ا،ت : آروم چرا داد میزنی
تهیونگ درو باز کردو اومد بیرون
تهیونگ : همه هستن بریم ؟
ا،ت : اره بریم
هممون رفتیم سمت در هتل و از هتل زدیم بیرون
وقتی داشتیم میرفتیم پذیرشگر هتلو دیدم ، دختر خوشگلی بود ، کنار نامجون تصورش کردم ، واقعا بهم میومدن
سوار ماشین شدیمو رفتیم به سمت یه پاساژ
بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم طبقه ی مد نظر
جونگکوک : اول بیاین بریم توی اول مغازه
همه : باشه
به سمت مغازه ای که جونگکوک گفت رفتیمو ........
- ۵۱۲
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط